داستان شماره 6 درونگرا یا برونگرا؟


من قبلاً برونگرا بودم، اما دیگر نیستم. حدود سه سال پیش، من یک تغییر ذهنی داشتم و دیدگاه من به 180 کامل رسید. در اعماق وجود، می‌دانم چه چیزی باعث این تغییر شد، اما در ظاهر، این واقعیت ناشی از این واقعیت بود که سال‌های زیادی را صرف مبارزه با بیماری و بیماری کرده بودم. ناگهان با کیسه کولوستومی مقداری فضای تنفس پیدا کرد. در آن زمان بود که تصمیم گرفتم مسیر کاملا جدیدی را در پیش بگیرم. من انکار نمی کنم که آسان نبود و ممکن است خودخواهانه به نظر برسد. با این حال، قبل از اینکه دیگران بتوانند واقعاً شما را باور کنند، داشتن ایمان به خود ضروری است. این به عنوان پایه ای برای اعتماد به نفس واقعی عمل می کند.

معامله این است: اگر در واقع کاری برای ایجاد تغییراتی که می خواهید در زندگی خود انجام ندهید، واقعاً هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. و بیایید واقعی باشیم، اگر به خود و توانایی‌هایتان برای به وقوع پیوستن چیزها اعتقاد نداشته باشید، احتمالاً دست به اقدامی نخواهید زد. این تا حدودی به این دلیل است که مغز ما دوست دارد ما را در مناطق دنج خود نگه دارد. اما بخش دیگر این است: شما فاقد خودباوری هستید، که شما را از تلاش برای دنبال کردن آنچه واقعا می خواهید باز می دارد.

هر عمل (یا فقدان آن) بر اساس مجموعه ای از باورها است. بنابراین، به جای تمرکز بر ایجاد اعتماد به نفس برای اقدام، اولین قدم تغییر این باورها است.
به درون خود نگاه کنید، به حس هویت خود ضربه بزنید و روایتی را که مدام به خود می گویید بازنویسی کنید:
“من به توانایی خود در کشف همه چیز در حین حرکت ایمان دارم. می‌دانم که می‌توانم از پس هر چالشی برآیم. وقتی بادهای تغییر می وزد، می توانم بادبان هایم را تنظیم کنم. من به توانایی خود برای غلبه بر موانع اطمینان دارم. من واقعاً معتقدم که می توانم به آنچه در نظر دارم دست پیدا کنم.”

خودباوری به عنوان جرقه ای عمل می کند که اعتماد به نفس شما را شعله ور می کند. و همین خودباوری است که شما را به پذیرش تجربیات جدیدی سوق می دهد که فراتر از منطقه راحتی شما هستند.

من همچنین از پذیرفتن عیوب و اشتباهات خودم در زندگی راضی هستم. من حاضرم مسئولیت هر آشفتگی ای را که ایجاد می کنم بپذیرم. دستم را بلند می کنم و می گویم: “بله، این من هستم – با تمام نقص هایم.” بهانه نمی آورم

به همین دلیل است که من اکنون خود را درونگرا می دانم. ترجیح می دهم خودم را نگه دارم. من دایره‌ام را محدود کرده‌ام و وقتی سعی نمی‌کنم دیگران را راضی نگه دارم، شادی بیشتری پیدا می‌کنم.



دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *