داستان شماره 3 باربی بات


اولین باری که بعد از زدن کیسه کولوستومی توانستم از رختخواب بلند شوم را به یاد دارم. در آینه نگاه کردم و واقعاً ترسیده بودم. انگار صحنه ای از یک فیلم ترسناک بود. من بریده شده بودم (آنها نمی‌توانستند تمام روده بیمار را بدون جراحی بزرگ خارج کنند)، نفخ، کبودی، و کیسه کولوستومی شفاف بود. مشاهده بصری روده شما که از داخل یک کیسه شفاف از روده شما خارج می شود، نفرت انگیز بود. هرگز آن لحظه را فراموش نمی کنم. مادرم گفت: “مثل تماشای یک فیلم ترسناک است… اولین بار که ترسناک است، اما بعد از چندین بار تماشای آن، می گویی: “اوه، آن چیز قدیمی!”” خدا، او خیلی درست می گفت.

اما قبل از آن…
در پایان سال 2017 یک پزشک کارورز (جراح عمومی) وارد اتاق بیمارستان من شد. آن سال چند بار با او روبرو شده بودم. اسمش آلیس بود. با قاطعیت گفت:کاترینا، بس است. منظورم همینه هیچ کس نمی خواهد شما را در بیمارستان ببیند. هیچ کس نمی خواهد به تجویز آنتی بیوتیک و تخلیه آبسه برای شما ادامه دهد.استحکام او تقریباً مرا در حالت تدافعی قرار داد. احساس می کرد که او بی ادب و رئیس است. نتوانستم جلوی گریه ام را بگیرم. می‌دانستم منظورش خوب است، اما باز هم من را شوکه کرد. او از اتاق خارج شد و من منظور او را فهمیدم. وقت آن رسیده بود که کیسه کلستومی مخوف را داشته باشم.

من دقیقاً مطمئن نیستم که چگونه همه چیز به هم پیوست، زیرا من خوب نبودم، اما در نهایت برای مشاوره با یک جراح کولورکتال که جراحی کیسه کولوستومی را انجام می داد، به سیدنی رفتم. ساعت داشت می زد (چون حالم بدتر می شد) و در پایان فوریه 2018 تحت عمل جراحی قرار گرفتم. ترسیده بودم و حالم بد بود، اما مصمم بودم که این کیف جدید برایم کار کند. من از مریض بودن خسته شده بودم و اگر این جراحی را پشت سر می گذاشتم، می خواستم آن را در آغوش بگیرم و به برتری برسم.

این جراحی زندگی را برای بهتر شدن تغییر داد. وزن اضافه کردم، احساس خوبی نسبت به خودم داشتم، می توانستم به دنیا برگردم و دوباره کار کنم. اما به همین جا ختم نشد. در سال 2021، تحت عمل جراحی پروکتومی قرار گرفتم که شامل برداشتن کل رکتوم و دوختن من بود. آنها با طنز از آن به عنوان “باسن باربی” یاد می کنند. هاهاها من به این عمل جراحی نیاز داشتم زیرا با وجود اینکه کیف داشتم، هنوز بیماری کرون روی پشتم تأثیر می گذاشت.

آن عمل جراحی بسیار سخت بود، مخصوصاً با توجه به اینکه در آن زمان به دلیل جدایی از ازدواج، وضعیت روحی خوبی نداشتم. علاوه بر این، جراح مجبور شد استومای من را دوباره انجام دهد، بنابراین بهبودی چالش برانگیز بود. خیلی از من گرفت. آیا از انجام آن جراحی خوشحالم؟ بله کاملا! شما نمی دانید چه حس خوبی دارد که همه چیز را بسته باشید. عجیب به نظر می رسد؟ اصلا! من از جزئیات گرافیکی شما صرف نظر می کنم.

من امروز کجا هستم؟ من با یک عمل جراحی دیگر روبرو هستم. استومای من فتق دارد و پرولاپس است. این بدان معناست که من یک جراحی دیگر خواهم داشت، اما این واقعیت زندگی با یک بیماری مزمن است.



دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *