داستان شماره 2 بیماری مزمن


وقتی 18 ساله بودم، در دانشگاه کانبرا تحصیل کردم. من سال های 11 و 12 را در یک مدرسه شبانه روزی گذرانده بودم و برای شروع سفر دانشگاهی خود بسیار هیجان زده بودم. من مدرک بازاریابی را دنبال کردم و در سال اول در دانشگاه زندگی کردم. دورانی پر از مصرف زیاد الکل و عادات غذایی ناسالم بود. ایککک! در سال دوم، با یکی از بهترین دوستانم (که هنوز هم یکی از عزیزترین دوستانم است!) به خارج از دانشگاه رفتم – ما هم مدرسه شبانه روزی بودیم. ما همچنان به نوشیدن، سیگار کشیدن، و زنده ماندن با رشته فرنگی 2 دقیقه ای افراط می کردیم. وقتی به گذشته نگاه می کنم وحشت می کنم.

با این حال، در آن زمان، من شروع به تجربه مشکلات سلامتی کردم. من مرتباً مجبور بودم به حمام بروم، وزنم کم شده بود و متوجه آثار خونی شدم. حدود 10 ماه ادامه داشت تا اینکه متوجه شدم باید کاری برای آن انجام دهم. در ابتدا به دلیل سبک زندگی ناسالم آن را کنار گذاشتم. من نزد پدر و مادرم به خانه برگشتم، و نمی توانم کاملاً به یاد بیاورم که چگونه همه چیز اتفاق افتاد، اما به نوعی، موفق شدم به یک متخصص گوارش مراجعه کنم که کولونوسکوپی انجام داد. چند روز بعد به همراه پدرم به مطب او رفتم و همان موقع بود که تشخیص بیماری کرون را دریافت کردم. در آن زمان برای من چندان منطقی نبود. اطلاعات زیادی به صورت آنلاین در دسترس نبود، بنابراین دکتر بروشوری به من داد و داروهای اولیه از جمله استروئیدها را تجویز کرد. من فقط 19 سال داشتم.

به دانشگاه برگشتم و به زندگی نسبتاً وحشی ادامه دادم. سالها طول کشید تا من با داروها سازگار شوم، اثرات آنها را درک کنم و یاد بگیرم که چگونه کار می کنند. من به طور تصادفی از طریق آن همه (سلام، صورت استروئیدی) و به سادگی ادامه دادم. دوره‌هایی از بیماری داشتم، اما آن سال‌ها در حافظه‌ام چندان وحشتناک نبود.

من در 22 سالگی ازدواج کردم و اولین بچه ام را در 24 سالگی به دنیا آوردم. تجربه زایمان خیلی خوب نبود و معتقدم از لحاظ داخلی در این مدت آسیب هایی به من وارد شد. که من را در مسیر آبسه و فیستول قرار داد که بعداً به آنها خواهم پرداخت. جالب اینجاست که وقتی باردار شدم علائم کرونم کم شد. شیر دادن به من حدود دو سال از بیماری مهلت داد. با این حال، پس از قطع شیردهی، علائم بازگشت. من 26 ساله بودم و پس از آن تصمیم گرفته شد که در یک آزمایش دارویی برای دارویی به نام اینفلیکسیماب (که امروزه هنوز برای برخی افراد استفاده می شود) در واگا شرکت کنم. درمان به خوبی پیش رفت تا اینکه نوزاد دومم را باردار شدم. یک بار دیگر، در دوران بارداری، یک دوره تندرستی را بدون هیچ دارویی تجربه کردم.

من به سرعت سومین فرزندم را باردار شدم، اما زمانی که به 30 سالگی رسیدم، وضعیت سلامتی من رو به افول گذاشت. من دوباره infliximab را امتحان کردم اما واکنش وحشتناکی داشت. من نوعی مقاومت ایجاد کرده بودم. برخی از سال ها در حافظه من کمی مبهم است، اما یادم می آید که داروی دیگری به نام Humira را امتحان کردم (که اکنون به طور گسترده استفاده می شود)، فقط برای داشتن حاملگی خارج رحمی در حین داشتن IUD Mirena. این منجر به جراحی اورژانسی و برداشتن یکی از لوله های فالوپ من شد.

مدت کوتاهی پس از آن، من در برنامه تلویزیونی The Block شرکت کردم، جایی که احتمالاً بدترین دوره بیماری خود را تجربه کردم. در طول نمایش 12 کیلوگرم از دست دادم، برای خوردن غذا مشکل داشتم و در تمام پشت پاهایم زخم ایجاد کردم. من در آن زمان همه چیز را برای خودم نگه داشتم و روی اجرای نمایش تمرکز کردم.

بین سال های 2012 و 2018، همه چیز کمی تار است. من حدود شش سال را صرف مبارزه با فیستول های رکتوم واژینال، با چندین ستون در محل کردم. من با بی اختیاری مواجه شدم، دو بار سپتی سمی را تجربه کردم، مننژیت ویروسی داشتم و رنگ پریده و بیمار به نظر می رسیدم. زمان قابل توجهی را در داخل و خارج از بیمارستان سپری کردم. من همچنین مادر سه پسر کوچک بودم.

در نهایت تصمیمی گرفته شد.

بیشتر در مورد آن به زودی!



دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *