داستان شماره 1 یک برنامه تلویزیونی


در سال 2011، من و خواهرم (امی) به عنوان شرکت کننده در The Block شرکت کردیم. این فصل چهارم سریال بود، اما شروعی بود برای شور محبوب 7 o’BLOCK، که در آن شرکت کنندگان مجبور نبودند در طول روز سر کار بروند. فصل ما از The Block بالاترین امتیاز را در برنامه تلویزیونی کانال 9 در آن زمان داشت و ممکن است همچنان این رکورد را حفظ کند. زمانی بود که نتفلیکس و اینستاگرام/تیک تاک محبوبیت زیادی پیدا کرده بودند و مردم به شدت به تلویزیون پخش رایگان متکی بودند.

مانند بسیاری از چیزهای زندگی، نگاه کردن به گذشته اغلب منجر به این می شود که بدانیم چگونه ممکن است همه چیز به گونه ای متفاوت رقم بخورد. آیا می توانستم بیشتر از آن لذت ببرم؟ آیا بعد از پایان نمایش باید بیشتر کار می کردم؟ در آن زمان، زمان مناسبی برای شروع کارهایی مانند کسب و کار یا تأثیرگذاری در رسانه های اجتماعی نبود، زیرا این مفاهیم برجسته نبودند. شما به سادگی نمایش را انجام دادید، به خانه برگشتید و به زندگی خود ادامه دادید. ما چیزی از The Block برنده نشدیم. خانه ما در حراج نفروخت، که تجربه ای دلخراش بود. در آن زمان، من انتظار نداشتم که صدها هزار دلار برنده شوم، زیرا هنوز یک اتفاق رایج در The Block نبوده است. فکر میکردم حداقل بفروشه! در شب حراج، من و خواهرم مجبور شدیم برای تاکسی خودمان به هتل برگردیم و تقریباً کسی بعد از آن با ما صحبت نکرد. چه روزگار وحشی!

قبل از اینکه به The Block بپیوندم، خودم را در دنیای وبلاگ نویسی غرق کرده بودم. من از سال 2006 شروع کردم به مستندسازی بچه هایم. من به خودم یاد دادم که چگونه یک دامنه بخرم، آن را راه اندازی کنم، یک وبلاگ رایگان (بلاگ اسپات) بسازم، آن را سفارشی کنم و هر روز پست های وبلاگ می نوشتم. من حتی یک تجارت کوچک به نام خدمتکار رسانه ای راه اندازی کردم، جایی که مردم به من پول می دادند تا وبلاگشان را راه اندازی کنم. من از آن پول خوبی به دست آوردم! حتی بعد از The Block، من به وبلاگ نویسی روزانه ادامه دادم، و تا به امروز، همان وبلاگ زنده و فعال است. بیش از 3000 مقاله دارد، و من هنوز هم اغلب در مورد آن می نویسم. با گذشت زمان، از یک وبلاگ شخصی به یک وبلاگ متمرکز بر طراحی تبدیل شده است.

در سال 2012، برنده جایزه مهم وبلاگ نویسی شدم و به عنوان وبلاگ نویس سال Kidspot انتخاب شدم که به من اجازه سفر به نیویورک را داد. من کاملا هیجان زده بودم. من همچنین این فرصت را داشتم که در رویدادهای مختلف وبلاگ نویسی صحبت کنم و به دیگران یاد بدهم چگونه وبلاگ بنویسند و برای راه اندازی وب سایت/وبلاگ آنها پول دریافت کنم. در آن زمان همه اینها خودآموز بود.

حضور در آن برنامه تلویزیونی چند درس مهم به من آموخت. این باعث شد که بفهمم تلویزیون همیشه اول است، بازسازی ها در رتبه دوم قرار دارند و احساسات شما اغلب نادیده گرفته می شوند. برای مدتی به طور قابل توجهی روی عزت نفس من تأثیر گذاشت. پرخاشگری و قلدری آنلاین را عادی کرد، زیرا هیچ کس صفحات فیس بوک را که به ما اختصاص داده شده بود نظارت نمی کرد و وحشیانه بود. همچنین تصوری غیرواقعی از موفقیت برای من ایجاد کرد. من در آن زمان فقط 34 سال داشتم. شما می توانید برای حدود هشت هفته یکی از مشهورترین افراد استرالیا باشید و سپس ناگهان همه چیز محو شود. من از این موضوع تلخ و ناراحت نیستم. قطعا نه! من آن را تجربه‌ای می‌بینم که با پیشرفت در زندگی، دیدگاه‌های ارزشمندی به من داده است.

آیا شرکت در نمایشی مانند The Block را توصیه می کنم؟ نه، من نمی خواهم. من صادقانه نمی توانم تصور کنم که چه کسی از آن سود می برد. شهرت موقت؟ اما بعدش چی؟ پس از آن چیز زیادی برای به دست آوردن وجود نخواهد داشت.

بعد از نمایش به زندگی عادی خود برگشتم و فقط ادامه دادم.

سال های 2012 تا 2018 برای من تا حدودی مبهم بود. من آن زمان را صرف رسیدگی به مسائل جدی سلامتی کردم. در قسمت بعدی داستانم به آن خواهم پرداخت.



دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *